Tuesday, August 14, 2018

Anna Akhmatova سروده هایی از آنا آخماتوا




آنا آندریونا  آخماتوا  در 1889 با نام آنا گورنکو در یک خانواده ی توانمند در ادسا ی اوکرائین زاده شد.  او در سالهای نوجوانی بسوی سرایندگی کشیده شد اما هنگامیکه پدرش بر این راز او اگاه شد از او خواست که  خانواده اش  را  به آوند " سروده  سرایی پوسیده گر" شرمزده نسازد.. اودخترش را وادار نمود تا که نامی دیگر را  به ساختگی گیرد و از انرو بود که آنا  نام  نیای مادری خویش را بساختگی بر خود گرفت.  او در کیِف به  دانشکده ی حقوق راه یافت و سپس با سروده سرا و خرده گیر  ادبی نیکلای گومیلف همسر شد.  اما در 1910    پس از هنگامی کوتاه از زناشوئیشان نیکلای او را رها کرد و به حبشه رهسپار شد.  در این چرخه بود که آنا بسیاری از سروده هایش را نوشت.  و نخستین کتاب پرآوازه اش "پیش از غروب" را نوشت  پسرش لِو در 1912 دیده به جهان گشود و  و مادر بزرک پدریش که  آنا را دوست نمی داشت  نگاهداری از او را بر خود گرفت.  آنا   این باشگی  را به چالش داشت اما اورا از آن گزیری نبود زیرا نیکلای بار نوامندی خانواده را بر گمار داشت. و  آنا را تنها پروا  این بود که در تابستانها و  در روزهای اَکار فرزندش را دیدار کند.  پس از  پخشار "پیش از غروب" در 1912 آنا همچون الهه ای در میان روشن وایان و گروه های ادبی سن پطرز بورگ ستوده میشد. کتاب دوم او "تسبیح" د ر   1914  ستایش خرده گیران را بر انگیخت  و پیشینه ی ادبی او را استواری داد  او به رهبری جنبش آکمه ایسم را بر دوش گرفت که نوشتن سروده هایی با زبان آشکار و بندهایی پیراسته را به آرمان داشت  . آکمه ایستها از نوشتن به زبان نمادین و راز گونه  که در روسیه آن روزگار بس هوادار داشت سرباز می زدند.

آنا و نیکلای  در 1918 از هم جداشدند  و آنا از آن پس دوبار دیگر همسری گرفت. پس از مرگ همسر سومش نیکلای پونین بوریس پاسترناک نویسنده ی کتاب دکتر ژیواکو بارها به او پیشنهاد زناشویی داد. همسر نخست او  نیکلای گومیلف  د ر1921 به دست بولشویکها اعدام شد.  و با همه اینکه او  و آنا از هم جدا شده بودند   آنا هنوز هم به او پیوست داده می شد و از اینروی  برای پخشار کتاب "سال چیرگی  1921 "با دشواری ها ی فراوان روبرو بود. از    1925تا  1940 کتابهای او در بند بود . در این چرخه او  هنگام خویش را به خرده گیری های ادبی به ویژه از پوشکین و برگردان به روسی رابین رانات تاگور ، ویکتور هوگو ، و  جیاکومو لئوپاردی و تنی چند دیگر از سروده سرایان ارمنی و کره ای     می گذرانید.  در 1930 او سروده ی بلند خویش مرثیه  در رثای قربانیان استالین را سرود.   پس از جنگ دوم جهانی  در پیامدی  کوتاه از بازگرداندن   آزادیش به او  آندره ژادانف از  وزرای کمیته مرکزی حزب کمونیست  او را  " نیمه راهبه نیمه روسپی " خواند و از اتحادیه ی نویسندگان برون انداخت و پخشار کتابهایش را دو باره   بند نمود. پسرش لو در 1940  زندانی شد وتا  1956 در زندان بود.  آنا در 1958 به دیگر بار آغاز به سرودن نمود و بسیار از سرود ه سرایان جوان روس به گرد او فرا آمدند زیرا او پیوندی بود با پیشینه ی پیش از انقلاب  که  کمونیست ها آنرا گسسته بودند. د ر1964 او جایزه ی اتنا تائورمینا را دریافت نمود  و در 1965 دانشگاه آکسفورد به  او  دکترای افتخاری داد.  آنا برای نخستین بار برای دریافت این جوائز از روسیه برون شدو  نخست به سیسیلی و سپس به انگلستان سفر نمود. دو سال پیش از مرگش در 1966  در لنین گراد  آنا آخماتوا به عضویت اتحادیه ی نویسندگان برگزیده شد. 







نخستین توپهای دوربرد بسوی لنین گراد شلیک می کنند

  مردمان به رنگارگی  
گوشه و کنارها  را هاشور میزدند
و به ناگهان همه چیز از سراپا دگرگون شد.
  این دیگر هیاهوی همیشگی شهر نبود.
  که  گویی از سرزمینی غریب می آمد.
راستی را که  به غرش گه بگاه تندر  می ماند.
اما تندرهای راستین
آگهی از تری آبهای تازه میدهند
از ابرهای برفراز
تا که تشنگی دشتهای خشک تفته از بی آبی را سیراب کنند.
پیام آوری از باران آشا ده
،
اما این غرشی بود که نشان از خشکی دوزخ داشت 
انگار  آسیمه ام  را
سر باور  این  آوای ناگهانی دهشت نبود
که گسترده می شد
ومی زد 
و چه بی تفاوت کودکم را کشت..


Анна Ахматова
Первый дальнобойный в Ленинграде

И в пестрой суете людской
Все изменилось вдруг.
Но это был не городской,
Да и не сельский звук.
На грома дальнего раскат
Он, правда, был похож, как брат,
Но в громе влажность есть
Высоких свежих облаков
И вожделение лугов —
Веселых ливней весть.
А этот был, как пекло, сух,
И не хотел смятенный слух
Поверить — по тому,
Как расширялся он и рос,
Как равнодушно гибель нес
Ребенку моему.

آخرین نوش  
    

من مینوشم ،
نوش!  به خانه ای که از دست شد
به زندگی پلشت خویش 

 به تنهایی که ازآن هردوی ما بود
و به آینده ی تو،
آری  --  به لبهایی که   به من  ناراست بود.
به چشمانی که چون مرگ سرد بود
به آن ، آن جهان که پلید بود و سنگدل و آنکه

خدا یمان  نگاهدار نبود  
 Последний тост
Я пью за разоренный дом,
За злую жизнь мою,
За одиночество вдвоем,
И за тебя я пью,—
За ложь меня предавших губ,
За мертвый холод глаз,
За то, что мир жесток и груб,
За то, что Бог не спас.

حالا تو  سنگین و خسته کننده شده یی  
ول شده از  روزهای شکوه و رویاها  
اما برای من بی چون وچرا عزیزی
و  هرچه بی قواره تر شوی، بیشتر  نازنینی.

 تو شرابخواری، و شبهایت  پاکیزه نیست 
وبه راستی نمیدانی،  که در رویا چه می بینی
اما چشم های دردآلود سبزت، -
ظاهرآ آرامشی در شراب نمی یابند.  .

و دلت تنها  مرگی سریع  را آرزو دارد
آهستگی سرنوشت هم لعنتی ست. .
باد غرب  هر روز بیشتر و بیشتر  .
گلایه ها و مویه های تو را میاورد
.
اما آیا جرأت می کنم که به نزد تو بازگردم؟
زیر آسمان بی رنگ  سرزمین من
تنها اینر ا می دانم که چگونه آواز  بخوانم  و به یاد بیاورم
و تو حتی مرا به یاد نمیاوری

پس روزها با چند برابر شدن غمها می گذرند.
چگونه می توانم به خداوند برای تو دعا کنم؟
تو درست حدس زدی : عشق من آنچنان است
که  حتی تو هم قادر به کشتنش نیستی .



А ты теперь тяжелый и унылый, Отрекшийся от славы и мечты, Но для меня непоправимо милый, И чем темней, тем трогательней ты. Ты пьешь вино, твои нечисты ночи, Что наяву, не знаешь, что во сне, Но зелены мучительные очи, — Покоя, видно, не нашел в вине. И сердце только скорой смерти просит, Кляня медлительность судьбы. Все чаще ветер западный приносит Твои упреки и твои мольбы. Но разве я к тебе вернуться смею? Под бледным небом родины моей Я только петь и вспоминать умею, А ты меня и вспоминать не смей. Так дни идут, печали умножая. Как за тебя мне Господа молить? Ты угадал: моя любовь такая, Что даже ты не мог ее убить

No comments:

Post a Comment