Monday, August 13, 2018

Max Ehrmann دو سروده از ماکس اهرمان



مکس اهرمن در۲۶ سپتامبر  ۱۸۷۲،   به آوند خردسالترین  از پنج فرزند به جهان دیده گشود، خواهر او متیلدا (تیلی) بزرگترین بود، به دنبال آن سه برادر - چارلز، امیل و آلبرت. پدرش ماکزیمیلیان اهرمن Maximilian Ehrmann و مادرش  مارگارت باربارا لوتز Margaret Barbara Lutz در  پایانه ی دهه  ۱۸۴۰  از بایرن آلمان به  آمریکا  کوچیدند.  خانواده ی او از رده یی فروتن رفته رفته به مهینی رسید. 

ماکس آموزش نخستیک خویش را  در کلیسای متدیست آلمان آغاز نمود. به نوشته ی ماکس شیدایی او به نوشتگاری  در خانواده اش پرورده شده بود که با خواندن سروده های سروده سرایان آلمانی مانند فردریش فن شیلر در شبانه ها همراه بود. 

پش از پایان دبیرستان د ر ۱۸۹۰ مکس در دانشگاه دوپاو DePauw  در گرین کاسل ایندیانا در رشته ی  ادبیات انگلیس پذیرفته  شد .پس از  دربافت گواهینامه پایان رشته ی  خود در سال ۱۸۹۵  با مدرک به   به دانشگاه هاروارد در کمبریج ماساچوست در رشته ی فلسفه و حقوق  پذیرفته شد   در همین هنگام او  نوشته ها و سروده های خود را برای  گاه نامه ها   و روزنامه های محلی مانند بوستون هرالد The Boston Herald  می فرستاد. در سال۱۸۹۸  نخستین  کتاب داستان  خود   به نام " یک کلاف سر درگم" A Farrago را منتشر کرد.   او پس از پایان تحصیل به کارهای دادگستری مانند دادستانی پرداخت. اما پس از چندی به شرکتهای بزرگی که برادرانش بر پاساخته بودند پیوست.  

پس از چندی او از شرکتهای خانوادگی کناره گرفت و همه ی وقت خودرا به نوشتن نهاد  از او بیش از ۲۰  کتاب ونوشته بجا مانده ست   . با این  همه ، در  درازای زندگیش  تنها یکی از  سروده های عرفانی او  به نام نیایش Prayer در ۱۹۰۳   تا اندازه یی  آوازه  گرفت.  سروده ی "دلپذیری های"  او در  دوران جنگ ویتنام در دهه ی ۱۹۶۰ بازیافته وپر آوازه شد.  بیگمان او عارفی وارسته بود.

 ماکس اهرمن در پایان عمر خود در سوم  جون ۱۹۴۵،  با برتا پرت کینگ همکار دیرینه ی خود   Bertha Pratt King ، بنیانگذار مدرسه کلاسیک کینگ در شهر تر هاوت Terre Haute، ازدواج کرد. اگرچه  اندوهناکانه تنها سه ماه بعد،  در  نهم سپتامبر ۱۹۴۵  دیده بر گیتی بربست.  

  دلپذیری ها


  
درمیان همه هیاهو و شتاب  بر زمین به آرامی گام بر دار
و بیاددار آرامشی را که شاید درون خاموشی پنهان  است
 
 تا آنجا که  شدنی ست 
با همه کسان  در پیوندی نکو باش
 بدون آنکه سرفرود آوری

 به آرامی و روشنی راستی خویشتن را بازگوی
،و صدای دیگران را بشنو  
باهمه انکه  اگر  هم سبک اندیش  و نادانند
 .آنان  نیز   از خویش  داستانی دارند که می باید بازگویند  

  از عربده جویان  و ستیزه گران بپرهیز
.که   روان را آزرده می دارند 
 
 اگر خود را با دیگران به همترازی سنجی
 شاید که یا به خودبالیدن گرفتار آیی  و یا که افسرده شوی 
چراکه همیشه از تو  برتر و کهتر   بسی  باشند

از دستاوردهایت شادان باش و به همانسان  از برنامه هایت
و به پیشه ی خود دلبسته باش هر چند که نا چیز باشد
چرا که  در فراز ونشیب روزگار  اینست  دارایی راستین تو  

در  دادوستد  هشیار باش
چراکه جهان سرشار از نیرنگ ست
،اما پروا مده که این تو را از دریافتن آنکه مهینی چیست  باز دارد 
بسیارند از کسان که  در تلاش رسیدن به آرمانهای سترگند
.و در همه جا زندگی سرشار از قهرمانی ست 

  خودت  باش و به ویژه  وانمود  به دلبستگی مکن
 اما بدگمان نیز به شیفتگی مباش
چراکه در ستیز با سترونی و ناخشنودی
 شیدایی چون سبزه ها  همیشه رویان ست

اندرز سال های زندگی  را  باخشنودی بپذیر
و به فروتنی  روزگار جوانی را در نورد
نیرو ی روان را بپرور تا تو را بر آسیبهای ناگهانی زمان سپر باشد
اما خویشتن را با انگار  های تیره پریشان مدار
.که بس  از دهشتها زاده  از  خستگی و تنهایی اند 

 در ماورای همه  سامان پیراستگی
با خویشتن ملایم باش
که تو نیز فرزند این  گیتی هستی
و  هیچ کمتر از  درختها و ستاره ها نیستی
تو را این دهش هستی ست که  در اینجا باشی
و  چه این بر تو روشن باشد یا که نه 
.بیگمان گیتی از پیچ و تاب خویش بدانسان گشوده خواهدشد که می بایست 

،ازابن روی با خدایت  
به هر گونه که انگارش میداری
در آشتی باش
و  هرآنچه هست آرزو ها و  تلاش هایت
دراین هیاهوی سردرگم  زندگی 
روان خویش را آسوده نگاه دار
با همه ریا و  رنج  ، و رویاهای درهم شکسته
.هنوز این جهان زیباست 
 .  خنده روی باش و برای شادی  تلاش کن 
 

Desiderata
Max Ehrmann


Go placidly amid the noise and the haste,
and remember what peace there may be in silence.

As far as possible, without surrender,
be on good terms with all persons.
Speak your truth quietly and clearly;
and listen to others,
even to the dull and the ignorant;
they too have their story.
Avoid loud and aggressive persons;
they are vexatious to the spirit.

If you compare yourself with others,
you may become vain or bitter,
for always there will be greater and lesser persons than yourself.
Enjoy your achievements as well as your plans.
Keep interested in your own career, however humble;
it is a real possession in the changing fortunes of time.

Exercise caution in your business affairs,
for the world is full of trickery.
But let this not blind you to what virtue there is;
many persons strive for high ideals,
and everywhere life is full of heroism.
Be yourself. Especially do not feign affection.
Neither be cynical about love,
for in the face of all aridity and disenchantment,
it is as perennial as the grass.

Take kindly the counsel of the years,
gracefully surrendering the things of youth.
Nurture strength of spirit to shield you in sudden misfortune.
But do not distress yourself with dark imaginings.
Many fears are born of fatigue and loneliness.

Beyond a wholesome discipline,
be gentle with yourself.
You are a child of the universe
no less than the trees and the stars;
you have a right to be here.
And whether or not it is clear to you,
no doubt the universe is unfolding as it should.

Therefore be at peace with God,
whatever you conceive Him to be.
And whatever your labors and aspirations,
in the noisy confusion of life,
keep peace in your soul.

With all its sham, drudgery, and broken dreams,
it is still a beautiful world.
Be cheerful. Strive to be happy.

یک نیایش
پروایم دهید که هر روز کار خود را انجام دهم؛ و اگر ساعتهای تاریک ناامیدی بر من  چیره شدند، باشد ایکاش که  نیرویی را که در  هنگامان دیگر آسیمگی مرا آرام میکرد از یاد نبرم.

 ایکاش به یاد بیاورم هنوز   ساعت های روشنی  را  که مرا بر  فراز تپه های خاموش دوران کودکی  به پرسه می یافتند، یا فرو در رویا  در کناره ی  رودی آرام  ،  به هنگامی که پرتوی در درونم می تابید   ، و من  پیمان میکردم  با خدای کودکیم، که در میانه ی  توفانهای   سالهای در  دگرگونی  دلیر بمانم

 پاسم بدار از تلخی و از احساس های  تیز  دمهای  ناهشیاری من را از من دور کن.باشد آیا که فراموش نکنم که  بینوایی و دارائی همه در روان است.

هرچند گیتی مرا نمی شناسد، باشد آیا که  اندیش ها و کنش هایم   چنان باشند که  مرا با خودم به دوستی نگاه دارد.

دیدگانم را از زمین بر فراز دار و  پروا مده  که بهره گیری از ستارگان را فراموش کنم.  بر من روا مدار که دیگران را به داوری بنشینم تا مبادا که خویشتن را به بزه گرفتار کنم

پروا مده  که  زرق وبرق گیتی را دنبال کنم،  که بل در گدار خو یش به آرام  گام بردارم.

بر من  دوستانی  عطا فرما که  مرا برای آنچه که  هستم  دوست  داشته باشند؛ و در برابر گامهای آواره ام همواره  روشنایی مهربان امید را افروخته نگاه دار.

و گرچه پیری و سستی بر من چیره می شود و من  به  چشم انداز باروی رویاهایم  نمی  رسم،  به من بیاموزان که هنوز سپاسگذار باشم  از برای زندگی و از برای  یادمانده های کهن که خوب و شیرین هستند، و باشد ایکاش که   فرو شوی آفتاب مرا در هنوز به  آرامش بیابد.
  
A Prayer

Let me do my work each day; and if the darkened hours of despair overcome me, may I not forget the strength that comforted me in the desolation of other times.

May I still remember the bright hours that found me walking over the silent hills of my childhood, or dreaming on the margin of a quiet river, when a light glowed within me, and I promised my early God to have courage amid the tempests of the changing years.

Spare me from bitterness and from the sharp passions of unguarded moments. May I not forget that poverty and riches are of the spirit.

Though the world knows me not, may my thoughts and actions be such as shall keep me friendly with myself.

Lift up my eyes from the earth, and let me not forget the uses of the stars. Forbid that I should judge others lest I condemn myself.

Let me not follow the clamour of the world, but walk calmly in my path.

Give me a few friends who will love me for what I am; and keep ever burning before my vagrant steps the kindly light of hope.

And though age and infirmity overtake me, and I come not within sight of the castle of my dreams, teach me still to be thankful for life, and for time's olden memories that are good and sweet; and may the evening's twilight find me gentle still.

No comments:

Post a Comment