Sunday, January 2, 2022

Kathleen Raine چند سروده از کاتلین راین











کاتلین راین  در سال ۱۹۰۶ در اسکس  دیده به جهان  گشود. او  سروده‌ سرا  و  منتقدی  فرهیخته 
بود که کارهایش  رنگ فلسفی ژرفی داشت. به هنگام جنگ جهانی نخست  او بخش مهینی از  زندگانی  خودرا در نورثامبرلند سپری کرد،  جائی که با بسیاری از ترانه‌ها و سروده‌های بومی اسکاتلند آشنا شد. او از روزگار نو جوانی گرایش به  دین داشت، و در دبیرستان ایلفورد، جایی که پدرش دبیر بود، با کارهای شکسپیر و وردزورث آشنا شد.  وی سپس  به دانشگاه کمبریج رفت و در سال ۱۹۲۹   پس از پایان آموزش کارشناسی در کمبریج، با سروده‌سرا و داستان‌‌نویس هیو سایکس دیویس  Hugh Sykes Davies   به هم‌سری  درآمد، اما به زودی این پیوند  گسست و او هیو  را  از برای همسری با سروده‌سرای دیگری به نام چارلز ماج Charles Madge رها کرد و با او دارای دو فرزند شد و سپس با گاوین ماکسول Gavin Maxwell، در پیوند شد. پیوندی  که  از برای همجنسگرایی گاوین راه به جائی نداشت.

کاتلین نخستین کتاب  سروده‌های خود را در سال ۱۹۴۳  در سی‌و‌پنج سالگی  به چاپ رسانید. "سنگ و گل" Stone and Flower  دربرگیر شماری از   سروده‌های او در ۱۹۳۵ بود که در سنجه با برخی از  سروده‌سرایان هم‌روزگار خود جهانی رمانتیک و رویایی‌تر را نشان می‌کرد و    جهان او بیشتر همسان  جهان ییتس Yeats و بلیک   Blake    بود تا جهان اودن Auden  و یا  اسپندر Spender. در دهه‌ي ۱۹۴۰ او به کیش     کاتولیک رم گروید اگرچه در پساتر از آن پشیمان شد.  

راین دو  گردآورد دیگر از سروده‌هایش را در دهه ۱۹۴۰  به چاپ رسانید،"زندگی در زمان" Living in Time که در سال  ۱۹۴۶ منتشر شد و  غیب‌گو The Pythoness  در سال   ۱۹۴۹ بیشتر کارهای او نشان‌دهنده پیوند شوم‌باری ست که او با ماکسول داشت و  هنایش آن را در زندگی‌نامه‌‌‌هایی که  در پساتر نوشت   بررسی نمود.  این  پیوند نافرجام او را تا پایان زندگی تنها گذاشت  که از برای آن خویشتن را به سختی سرزنش می‌نمود،  نودش پشیمانی که پس از درگذشت ماکسول در سال ۱۹۶۹ از بیماری سرطان  بس بی‌تابانه‌تر شد. در سال ۱۹۶۵ گردآوردی  به نام "تپه توخالی و سروده‌های دیگر"  The Hollow Hill and Other Poemرا منتشر کرد و چند سال  پس از آن "شش رویا" Six Dreams منتشر شد. کاتلین رین در سال ۲۰۰۳  در لندن در ۹۵سالگی، پس از یک تصادف، درگذشت. 



من شیدایم  پس هستم


چون من دل‌باخته‌ام

خورشید بر  من پرتو زرین زندگی را می‌‌پاشد

زر و سیم‌اش را می‌فشاند به روی دریا


چون من دل‌باخته‌ام

زمین بر فراز  بادهای دوک اختران

 از شوری به‌پاشده در پاکوبی‌ند


چون من دل‌باخته‌ام

ابرها در‌می‌نوردند بر فراز بادها در گستره‌ی آسمان‌ها

آسمان‌های گسترده و زیبا، نیل‌فام و ژرف 


چون من دل‌باخته‌ام

بادها می‌توفند بر بادبان‌های سپید

بادها می‌وزند بر فراز  بسترگل‌ها، بادهای دل‌کش می‌وزند.


چون من دل‌باخته‌ام

سرخس‌ها سبز می‌شوند و سبز می‌شود علف‌زار و سبزمی‌شود

درختان بلورین در پرتو‌ آفتاب


چون من دل‌باخته‌ام

چکاوک‌ها از روی علف‌زار پرواز می‌کنند 

وهمه‌ برگ‌ها آکنده‌اند از پرنده‌های ترانه‌خوان


چون من ‌دل‌باخته‌ام

هوای تابستانی می‌لرزد با هزار بال

هزاران دیده‌ی نگین‌نشان سوزانند در روشنائی


چون من دل‌باخته‌ام

صدف‌های رنگارنگ روی‌ ماسه‌ها

به ریختی پیچیده‌ و ظریف همچو اندیشه می‌شوند


چون من دل‌باخته‌ام

 در پهنه‌ی‌ آسمان گذاری هست ناپیدا

پرنده‌ها از آن گذار، راه سفر می‌گیرند ، خورشید و ماه

وهمه‌ی اختران شب از آن راه به سفر می‌روند


چون من دل‌باخته‌ام 

رودخانه‌ئی هست که در همه درازای شب روانه ست


چون من دل‌باخته‌ام

 همه شب رودخانه می‌ریزد به خواب من

ده‌هزار هستی زنده غنوده‌اند در آغوش  من

و بیدار در خواب، همه روانه‌ها آرمیده‌اند



Amo Ergo Sum


Because I love

      The sun pours out its rays of living gold

      Pours out its gold and silver on the sea.


Because I love

      The earth upon her astral spindle winds

      Her ecstasy-producing dance.


Because I love

      Clouds travel on the winds through wide skies,

      Skies wide and beautiful, blue and deep.


Because I love

      Wind blows white sails,

      The wind blows over flowers, the sweet wind blows.


Because I love

      The ferns grow green, and green the grass, and green

      The transparent sunlit trees.


Because I love

      Larks rise up from the grass

      And all the leaves are full of singing birds.


Because I love

      The summer air quivers with a thousand wings,

      Myriads of jewelled eyes burn in the light.


Because I love

      The iridescnt shells upon the sand

      Takes forms as fine and intricate as thought.


Because I love

      There is an invisible way across the sky,

      Birds travel by that way, the sun and moon

      And all the stars travel that path by night.


Because I love

      There is a river flowing all night long.


Because I love

      All night the river flows into my sleep,

      Ten thousand living things are sleeping in my arms,

      And sleeping wake, and flowing are at rest.


— Kathleen Raine (1908-2003)

“Amo Ergo Sum” in The Year One,

https://arlindo-correia.com/140704.html



 در این دَم
 

هرگز، نه دیگر هرگز

در این دم ، هرگز

این موجک‌های آرام

در میان برکه‌ئی هموار،

 نه چنین دیگر هرگز 

ابرهائی سپید و خاکستری

در رخشان  آسمانی بلورین

نیل‌فام چون گریه‌ی پرستوی دریا

پرکشیده در هوائی سبک 

نمک‌ناک از اقیانوس

شیرین‌شده از گل.

 
 

اینجا همزمان است

تاریخ‌های بلند

از ربخت‌هائی بازدررخ‌‌بداد

که در نقطه‌ئی به هم می‌رسند

و در یک دم ازهم می‌گسلند،

موج‌های تندِ

باد و آب

و آهنگ کندترِ

فرسودگی سنگ

و فروریز خاک
 

در تالاب‌های آکنده از

چرخه‌ زندگی

 علف‌های قهوه‌ئی

درهم پیچیده‌اند

به‌ ‌تناوب

در پوسته‌های گونه‌گون

هر یک به گونه‌ی خود

به‌ کمان‌وش یا مارپیچ

 چرخیده از یک نقطه

به پر رنگ و نیم‌رنگ

در پرده‌هائی دهناد.

 

اینک اوج گرفته‌اند

دُرناهای سپید

در چرخشی تن‌آسان به پرسه

در هوا بر فراز جزیره‌ها

در صورتی‌های دریا و علف‌زار نمک‌ناک،

مرغ‌ماهی‌خوار و سیاه‌اردک،

آبچلیک و سیه‌غاز

هر کدام  با گونه‌ئی دگرگون

از دیسه‌ی شور اشتیاق

در گره‌های بازبه‌رخدادنی

در روندی روانه،

هستی‌های همیشگی،

باز‌آفریده شده، تازه شده 

به خواسته‌ی شادی

در پناه‌گاه تخم‌هائی که به‌جا نهاده‌شده‌اند

روی تاقچه‌های خطرناک

 

خورشیدی که برمی‌خاهد

بر فراز یک زمین و

به روی زمین دیگری به شام می‌شود،

گل‌ها به شتاب

به کاستی و پژمردگی‌اَند،

زنبق زرد بلند

کاسه‌گل خود باز می‌کند

همان هنگام که پامچال‌ها می‌میرند،

طومارهای سرخس

باز می‌شوند و  سنجاقک‌ها

 برای ساعتی  پای‌کوبانند

در هوای ‌شام‌گاهی،

پروانه قهوه‌ئی

از کرمینگی به برون می‌آید

و استخوان‌های چکاوک

در علف‌زار از هم می‌پاشید.

 

خورشیدی که امروز صبح 

از دریا برخاست

هرگز  باز نمی‌گردد

تا که روشنائی  به‌پخشارد

تا که بر برگ‌ها به‌تاباند

و  به آب نگاهی بی‌اندازد

امشب  به سفر خواهد شد

در رهنوردی  بلند

 به برون  از کیهان،

هرگز این خورشید،

این جهان و نه هرگز

به دیگربار  برای این تماشاگر























THE MOMENT

 

Never, never again

This moment, never

These slow ripples

Across smooth water,

Never again these

Clouds white and grey

In sky sharp crystalline

Blue as the tern's cry

Still in light air

Salt from the Ocean

Sweet from flowers.

 
 

Here coincide

The long histories

Of forms recurrent

That meet at a point

And part in a moment,

The rapid waves

Of wind and water

And slower rhythm

Of rock weathering

And land sinking.

 

In teeming pools

The life cycle

Of brown weed

Is intersecting

The frequencies

Of diverse shells

Each with its variant

Arc or spiral

Spun from a point

In tone and semitone

Of formal octave.

 

Here come soaring

White gulls

Leisurely wheeling

In air over islands

Sea pinks and salt grass,

Gannet and eider,

Curlew and cormorant

Each a differing

Pattern of ecstasy

Recurring at nodes

In an on-flowing current,

The perpetual species,

Repeated, renewed

By the will of joy

In eggs lodged safe

On perilous ledges.

 

The sun that rises

Upon one earth

Sets on another,

Swiftly the flowers

Are waxing and waning,

The tall yellow iris

Unfold its corolla

As primroses wither,

Scrolls of fern

Unroll and midges

Dance for an hour

In the evening air,

The brown moth

From its pupa emerges

And the lark’s bones

Fall apart in the grass.

 

The sun that rose

From the sea this morning

Will never return,

For the broadcast light

That brightens the leaves

And glances on water

Will travel tonight

On its long journey

Out of the universe,

Never this sun,

This world, and never

Again this watcher. 






شور 
  سپس آسمان  به زبانی روشن بامن سخن گفت، آشنا  همچون دل،  از عشقی نزدیکتر به من. آسمان به روانم  گفت: "آنچه ‌که آرزوی‌ توست را دارائی!" اینک بدان که تو همراه با این ابرها، بادها و ستاره‌ها و دریاهای همیشه در خروش و جنگلی‌ها زاده شده‌ئی.  این سرشت توست "دل قوی‌دار به دیگر بار بدون بیم، در گورت بخسب، یا هوای زندگی را به دم درکش، و با گل و با ببر این جهان را هم‌زیست‌باش."



Passion 

Then the sky spoke to me in language clear, familiar as the heart, than love more near.The sky said to my soul, "You have what you desire! "Know now that you are born along with these clouds, winds, and stars, and ever-moving seas and forest dwellers. This your nature is. "Lift up your heart again without fear, sleep in the tomb, or breathe the living air, this world you with the flower and with the tiger share.





پرده‌پوشی
 
این باغ سبز، این گلهای رز،

پنهان می‌کنند، فاش می‌‌کنند 

دهشت‌ها از طوفان را،

دهشت‌ها از آتش‌ها را،

دهشت‌ها از دریاها را.

 
هر تیغه‌ی علف

آشکار می‌کند و  در پرده می‌‌پوشاند

دهشت‌ها از آتش‌ را،

دهشت‌ها از آب‌ها را‌،

دهشت‌ها از رویا را،

دهشت‌ها از گل‌های رز را.






 VEIL

 
THIS green garden, these roses,

Conceal, disclose

Terrors of storm,

Terrors of fires,

Terrors of seas.

 

Each blade of grass

Reveals and veils

Terrors of fire,

Terrors of waters,

Terrors of dream,

Terrors of roses.



سوگ


 کجا  شدند آن تپه‌های درخشان که خورشید آنها را لمس کرده بود،
آن‌پرتاب‌گاه‌های صخره‌ئی کودکی من که از آنها بالا می‌رفتم؟
پنهان، پنهان ماندست در زیر مه،  آن‌سوی کوه‌سار،
پنهان ست دل.

یک روز ابر، یک زندگی ست که می‌افتد  در میان،
رفته‌اند آن جلگه‌های پوشیده از خلنگ و جویبار پاکیزه
 رفته‌اند آن صخره‌سارها و سبزه‌زار،
پنهان، پنهان به  زیر غم ست، آن سوی کوه،
پنهان، پنهان.

های طوفان و رگبار اشک که پرده‌ی کور کننده‌اَت
 آکنده از اندوه می‌کند هوارا، پرده‌ی لغزان برف
کفن می‌کند بلندی‌های جاودانه را که روزگاری دیده می‌شدند.
پنهان، پنهان ست دل،
پنهان، پنهان ست دل.




Lament

Where are those dazzling hills touched by the sun,
Those crags in childhood that I used to climb?
Hidden, hidden under mist is yonder mountain,
Hidden is the heart.

A day of cloud, a lifetime falls between,
Gone are the heather moors and the pure stream,
Gone are the rocky places and the green,
Hidden, hidden under sorrow is yonder mountain,
Hidden, hidden.

O storm and gale of tears, whose blinding screen
Makes weather of grief, snow's drifting curtain
Pall s th'immortal heights once seen.
Hidden, hidden is the heart,
Hidden, hidden is the heart.