Friday, October 6, 2023

چند سروده از ویلیام ای استافورد William E. Stafford.

 





راه‌پیمائی برای صلح


ما درشگفت بودیم که راه‌رفتن ما به چه معناست
که آن ناراه‌پیمایی را به خاموشی پی بگیریم .
خورشید به شعارهای ما پرتو انداخت- «نمی‌باید کشت » .
مردانی در کناره‌ی یک می‌کده به زنی که پوست خز به تن داشت
گفتند:«آن بیگانه‌ها . . . » - و او روی بگردانید -
نگاهشان همچون آسانسوری که پایین می‌رود، به سرتاپای ماست.
در درازای یک پیاده رو، نشانه‌های شعار در کنار هم ردیف شده بود،
و صفی از راه‌پیمایان ایستادند. همه‌ی پهنه‌ی خیابان،
به ما خیره شد: «به ناروائی».
برفراز سر ما کامیون صدا - کنار پارک،
زیر درختان پاییزی - به غرش درآمد،
می‌گفت که عشق می‌تواند فضا را پر کند:
دارند روی می‌دهد، فروریزی گَردهای هسته‌ئی را کاهش دهید، نادیدنی‌اند ،
در همه‌جای جزیره‌ها - فروریزش‌ها دارند می‌ریزند ،
ناشنوده. پوسترهای‌مان را بالا نگه داشتیم تا برای چشمانمان سایه‌بانی بسازیم.
در پایان ما فقط بازگشتیم.
کسی در آنجا نبود که به ما بگوید شعارها را کجا بگذاریم.

Peace Walk"


We wondered what our walk should mean taking that un-march quietly; the sun stared at our signs—“Thou shalt not kill.” Men by a tavern said, “Those foreigners . . . ” to a woman with a fur, who turned away— like an elevator going down, their look at us. Along a curb, their signs lined across, a picket line stopped and stared the whole width of the street, at ours: “Unfair.” Above our heads the sound truck blared— by the park, under the autumn trees— it said that love could fill the atmosphere: Occur, slow the other fallout, unseen, on islands everywhere—fallout, falling unheard. We held our poster up to shade our eyes. At the end we just walked away; no one was there to tell us where to leave the signs.
-------------

در کنار بنای یادبودی نا-ملّی در مرز کانادا
اینجا میدانی است که در آن جنگی رخ نداده است، جایی که درآن سربازی گمنام به خاک نی‌افتاده . اینجا زمینی است که ساقه‌های علف به دست‌افشانی‌اند، جایی که هیچ بنای یادبودی درآن برپا نیست، و تنها نشان از قهرمانانه‌گی آسمان است. پرنده‌ها در اینجا بدون هیچ سر و صدا در پروازند، بال‌های‌شان را در پهنه‌ئی فراخ از هم می‌گشایند . هیچ کس به روی این خاک کشته نشد– یا کشته نشده بود خاکی قدسی شده از غفلت در هوایی بس آرام که مردمان با فراموش کردن نام‌‌اش آن را خجسته می‌دارند.
At The Un-National Monument Along The Canadian Border This is the field where the battle did not happen, where the unknown soldier did not die. This is the field where grass joined hands, where no monument stands, and the only heroic thing is the sky. Birds fly here without any sound, unfolding their wings across the open. No people killed – or were killed – on this ground hallowed by neglect and an air so tame that people celebrate it by forgetting its name.




زخم ها

زخم‌ها می‌گویند که چگونه بود، و زمان
چگونه گذشت، و چگونه بارها و
بارها روی‌دادند، زخم ها می گویند
که زندگی به سوی چه زاویه‌ئی شد هنگامی که چرخید
و چهره ات را به مانند یک دوست پاره می‌کند.

هر زخمی واقعی است. در کلیسا،
زنی به خورشید پروا می‌دهد تاگونه‌اش را
پیدا کند، و ما درسی را می‌آموزیم:
که سالها در آن کتاب بود. اندوه‌هائی هست
که آواز گروه هم‌آوازان کلیسا نمی‌تواند به آنها برسد.

ردیف‌های کودکان چهره‌های پرامیدشان را بالا می برند،
جاهایی که زخم‌ها در آنجا خواهند بود.


Scars

They tell how it was, and how time
came along, and how it happened
again and again. They tell
the slant life takes when it turns
and slashes your face as a friend.

Any wound is real. In church
a woman lets the sun find
her cheek, and we see the lesson:
there are years in that book; there are sorrows
a choir can’t reach when they sing.

Rows of children lift their faces of promise,
places where the scars will be.




ویلیام استافورد، سروده‌سرای چالشگر جنگ و دل‌آگاه در همه درازای جنگ جهانی دوم، شاید برجسته‌ترین سروده‌سرای صلح‌جوی آمریکا باشد که در سراسر زندگی‌اش سروده‌هائی ‌درباره‌ی رویارویی با دشواری خشونت و فروپاشی همباشه‌گی در توده‌های انسانی، سروده است که باهمه‌ی ژرفا و پیچیده‌گی‌شان در پدیداری به فریبنده‌گی بسیار ساده می‌نمایند .
برواژ با بسیاری از سروده‌های دیگر او - که از خواننده در کجائی آرام و ناسوگیرانه پذیرائی می‌کند - سروده "راه پیمائی برای صلح" به گونه‌ئی کنش‌گرانه از "ما"ئی همگانی‌،به آوند گروهی از چالشگران جنگ در یک "راه‌پیمایی غیرقانونی برای صلح" گزارش می‌کند. اگرچه سروده‌سرا به آشکار با راه‌پیمایان همدل است ‌، اما نگرانی و خرده‌گیری او از راه‌پیمائی که به گونه‌ئی سترون و بی‌هود‌ه‌ در چالش با جنگ هسته‌ئی می‌نماید که ریزش فروریزی‌های رادیو اکتیو ‌آن بر جزیرهای ژاپن و دیگر جزیره ‌های ‌اقیانوس آرام از برای آزمایش‌های هسته‌ئی ادامه دارد و ناتوانی او از برپائی پیوند با نگاه نادوستانه و شایدخشمگین مردمان تماشاگر مایه‌ی دلسردی اوست. به فرجام چه بارآمد از همه شعارها که تنها به کار ساختن سایه‌بانی برای جلوگیری از تابش خورشید به چشم‌ها می‌آی