Saturday, August 19, 2023

Robert Frost دو سروده از رابرت فراست

 


 به همان سان که دانیل هافمن سروده‌سرا، در برداشتی از کارهای آغازین رابرت فراست در سال ۱۹۷۰، می نویسد در کارهای او: «منش کوچ‌کنندگان پرهیزگار به آمریکا  به گونه‌ی شگفت‌انگیزی به سروده‌‌هائی ترانه‌سان دگرگون شد که با آنها او می‌توانست سرچشمه‌های دل‌خوشی خویش را در جهان با آوائی رسا آشکار نماید».

اگرچه سروده‌های رابرت فراست  در ریشه با زندگی و چشم‌انداز‌های نیوانگلند  در پیوند است - و با این که او  سروده‌‌سرائی در چارچوب‌ها و  وزن‌ها و قافیه‌ها سروده‌های کهن بود که از جنبش‌ها و نوآوری‌های سروده‌‌های روزگار خود به‌بسیار دور مانده بود - فراست پدیده‌ئی فراتر از سروده‌سرائی شهرستانی ست. او جست‌وجوگر  نگرانی‌های جهان‌دربرگیر و هرازگاه  چشم‌اندازهای تاریک و اندیشه برانگیز‌ست. او از دیدگاه‌های پای‌بندی به زبان مردمی به آنگونه که در کوچه و بازار به کارگرفته می‌شود، پیچیده‌گی‌های روان‌شناختی ‌کسانی که در سروده‌های‌‌اش آنهارا  به ما می‌شناسند، و اندازه‌هائی‌که سروده‌های‌‌اش در لایه‌هائی از گمانه‌زنی‌های مه‌آلود و چندرنگ آمیخته شده است، سروده‌سرائی نوآور و نواندیش است..


سروده ی «گذرگاهی که نارفته ماند» از رابرت فراست  یکی از گفت‌وگو  برانگیز‌ترین سروده‌ها به زبان انگلیسی است که بسیاری ‌آنرا به ناوابسته‌گی و خودسری  و ناپیروی از دیگران برداشت کرده‌اند که به خواننده اندرز می‌دهد که گذاری در زندگی را برگزیند که کمتر کس رهرو ‌آن راه بوده ست . وراکه شماری دیگر برآنند که این سروده‌ئی دو پهلوست. زیرا همان‌سان   که فراست دوست داشت هشدار بدهد، «شما می‌باید درباره‌ی این سروده به‌هُش باشید . چون سروده‌ئی پر فریب است - بس پرفریب.» به گفته‌ی او، دو گذرگاه که در درختزاری  زردفام از یک‌دیگر جدا می‌شوند، «به راستی بسیار همانند می‌باشند». اندکی پس از نوشتن این سروده در سال ۱۹۱۵، فراست به دوست‌اش توماس گفت که آن را برای گروهی از دانشجویان خوانده است و آنها ‌آن را "بسیار جدی گرفته‌اند... با همه‌ی این که همه‌ی تلاشم را کردم تا با رفتارم آشکار کنم که دارم شوخی می‌کنم. … گناهکار من‌ام.” به هر روی، فراست دوست داشت به کنایه بگوید: "من هرگز جدی‌تر از هنگامی که شوخی می‌کنم نیستم."  به همان‌سان که شوخی او در این سروده  نشان می‌دهد، او میاناهای چندینی را پیشنهاد می‌نماید، و هرگز به هیچ روی پروا نمی‌دهد که یکی جایگزین دیگری شود - و "گذرگاهی  که رفته نشد" آشکار می‌کند که چگونه گزینش میان گذرگاه‌ها ناپذیرا از ناگزینش است.

در برداشت، دیوید اُر،   David Orr در گاه‌نامه «پاریس‌ ریویو»   The Paris Review سروده‌ی  فراست «نادرست‌ترین  برداشت‌شده در آمریکا» ست. او می‌نویسد: «این همان داوشی است که هنگامی می‌خواهیم خود را با این بهانه که؛  چه‌گون‌هست کنونی‌مان  پی‌آمدی از گزینش‌های خودمان است، آرامش دهیم یا سرزنش کنیم. ... این سروده ستایشی  از خودگرایی که، همه چیز انجام‌دادنی‌ست، نیست. این تفسیری است بر خودفریبی که ما هنگام پرداختن داستان زندگی خود به آن دست‌آویز می ‌کنیم.» در بندهای پایانی سروده، این پیدا نیست  که سروده سرا از سر خرسندی یا از پشیمانی آه می‌کشد، زیرا چنین می نماید که او در پی بررسی و  یافتن بهانه‌هائی برای گزینه‌هایش می‌باشد تا پوچی داستان زندگی‌اش  را پنهان یا آشکار نماید.


 گفته می‌شود که فراست این سروده  را برای خرده‌گیری از دوست همیشه دودل  خود، ادوارد توماس،  سروده بود. برداشت توماس از سروده‌ی فراست، لاد‌ آن شد که برای سربازی نامنویسی نماید و چنین بود که دو سال پس از آن درجنگ جهانی یکم کشته شد. 

در این برگردان‌ها کوشیده‌ام که ساختار آهنگین و قافیه‌سازی فراست را پاس بدارم.


    ·

گذرگاهی که  نارفته  ماند


دو گذرگاه  از هم جدا شدنددر درخت‌زاری زرفام

 که من نتوانستم  برگزینم آن هر دو را به نژند

زیرا که تنها یک‌تن بودم و با درنگی بسیار برنداشتم حتی یک گام

و تا آنجا که داشتم  به توان خیره شدم به یکی از ‌آن دو  آرام

که به دورها می‌پیچید به زیر شاخه‌های بلند

 پس برگزیدم به سپس ‌آن  دیگری را که بود به همان اندازه دل‌پسند ،

و شاید که بهتر می‌نمود  گزین آن  ،

چون پوشیده از سبزه بود و به رهروی داشت  نیاز

هرچند رد پا ها در این گذارهای راز 

 بودند مانده به یک‌سان  ازین وآن 

وان هر دو  در آن پگاه   هم‌سان می نمودند به یک نگاه

وان برگ‌های  زیر پا پلاسیده  نبودند هنوز

آه، از برای سپس‌ها  که آن نخستین گذرگاه را بداشتم نگاه!

با آنکه بودم آگاه که «هر گذرگاه به گذارگاهی دگر رسد»، گاه به گاه

وز بازگشتی به هرگز،  بودم دودل به روزگاری از روز

آه خواهم گفت این را به مهن 

 در کجائی زین پس به سپس:

دو گذار از هم جداشدند به درختزاری و من 

آن راه برگزیدم  که نداشت رهروی  مگر دوسه تن

و ین شد همه داستان من دگر زان پس.


The Road Not Taken 


Two roads diverged in a yellow wood,

And sorry I could not travel both

And be one traveler, long I stood

And looked down one as far as I could

To where it bent in the undergrowth;


Then took the other, as just as fair,

And having perhaps the better claim,

Because it was grassy and wanted wear;

Though as for that the passing there

Had worn them really about the same,


And both that morning equally lay

In leaves no step had trodden black.

Oh, I kept the first for another day!

Yet knowing how way leads on to way,

I doubted if I should ever come back.


I shall be telling this with a sigh

Somewhere ages and ages hence:

Two roads diverged in a wood, and I—

I took the one less traveled by,

And that has made all the differenc



ایستادنی در کنار  درخت‌زار در دیرگاه روزی برفی

 شاید می‌دانم کین درخت‌زار زآن کیست، 

 اگرچه سرای او درون روستائی ست.

نخواهد دید مرا  ایستاده در اینجا

تابنگرم کز برف پوشیده درخت‌زاری ست


بی‌نوا اسبم که می‌باید  درشگفت باشد

ز ایستادن  به جائی که در نهفت باشد

میان جنگل و دریاچه‌ی یخ

 به تیره‌ترین شامگاه سال که گاه خفت‌باشد


تکانی می‌دهد زنگوله‌های  لگامش را

تابپرسد ارکه گم کرده راهش را

 نیست  آوائی  مگر زوزه‌ی باد و

  رقص دانه‌های برف که پوشانیده نگاهش را


درخت‌زار تیره  و ، زیبا و  همه‌هستن،

اما من بر سر پیمانم  و رفتن

به فرسنگ‌ها راه پیش از آنکه خفتن

 به فرسنگ‌ها راه پیش از آنکه خفتن  




Stopping by Woods on a Snowy Evening



Whose woods these are I think I know.   

His house is in the village though;   

He will not see me stopping here   

To watch his woods fill up with snow.   

My little horse must think it queer   

To stop without a farmhouse near   

Between the woods and frozen lake   

The darkest evening of the year.   

He gives his harness bells a shake   

To ask if there is some mistake.   

The only other sound’s the sweep   

Of easy wind and downy flake.   

The woods are lovely, dark and deep,   

But I have promises to keep,   

And miles to go before I sleep,   

And miles to go before I sleep.



No comments:

Post a Comment